ژوزف آلویز شومپیتر Joseph Always Schumpeter
ژوزف آلویز شومپیتر Joseph Always Schumpeter ؛ 8 فوریه 1883 - 8 ژانویه 1950) یک اقتصاددان سیاسی اتریشی بود. وی بعداً به ایالات متحده مهاجرت کرد و در سال 1939 تابعیت آمریکا را بدست آورد. وی در موراویا متولد شد ، و مدت کوتاهی در سال 1919 به عنوان وزیر دارایی آلمان-اتریش خدمت کرد. در سال 1932 ، وی استاد دانشگاه هاروارد شد و تا پایان کار خود در آنجا ماند.
شومپیتر یکی از تأثیرگذارترین اقتصاددانان در اوایل قرن بیستم بود و اصطلاح "تخریب خلاق" را که توسط ورنر سومبرت ابداع شد ، رواج داد.
شومپیتر در سال 1883 از پدر و مادری آلمانی زبان کاتولیک در تریش ، هابسبورگ موراویا (Třešť در جمهوری چک ، سپس بخشی از اتریش-مجارستان) متولد شد. هر دو مادربزرگ او چک بودند. شومپیتر اصل و نسب چک خود را تصدیق نکرد. او خود را یک آلمانی قومی می دانست. پدرش صاحب یک کارخانه بود ، اما او در حالی که جوزف تنها چهار سال داشت درگذشت. در سال 1893 ، جوزف و مادرش به وین نقل مکان کردند. شومپیتر از طرفداران وفادار فرانتس ژوزف اول اتریشی بود.
در سال 1918 ، شومپیتر عضو کمیسیون اجتماعی شدن بود که توسط شورای نمایندگان مردم در آلمان تأسیس شد. در مارس 1919 ، او به عنوان وزیر دارایی در جمهوری آلمان-اتریش دعوت شد. وی پیشنهاد مالیات به عنوان راهی برای مقابله با بدهی های جنگ و مخالفت با اجتماعی شدن کارخانه کوه آلپ. در سال 1921 ، او رئیس بانک خصوصی Biedermann شد. وی همچنین یکی از اعضای هیئت مدیره بانک کافمن بود. مشکلات موجود در آن بانک ها ، بدهی شومپیتر را به همراه داشت. استعفای وی شرط تصاحب بانک بیدرمن در سپتامبر 1924 بود.
از سال 1925 تا 1932 ، شومپیتر کرسی ای در دانشگاه بن ، آلمان داشت. وی در سالهای 1927–1928 و 1930 در هاروارد سخنرانی کرد. در 1931 ، وی استاد مدعو در کالج تجارت توکیو بود. در سال 1932 ، شومپیتر به ایالات متحده نقل مکان کرد و به زودی تلاش گسترده ای را برای کمک به همکاران اقتصاددان اروپای مرکزی که توسط نازیسم آواره شده اند آغاز کرد. شومپیتر همچنین به دلیل مخالفت با مارکسیسم و سوسیالیسم که فکر می کرد منجر به دیکتاتوری خواهد شد ، مشهور شد و حتی از معامله جدید رئیس جمهور فرانکلین روزولت انتقاد کرد. در سال 1939 ، شومپیتر شهروند آمریکا شد. در آغاز جنگ جهانی دوم ، FBI از او و همسرش الیزابت باودی (محقق برجسته اقتصاد ژاپن) به دلیل گرایش های طرفدار نازی تحقیق کرد ، اما هیچ مدرکی در مورد همدلی نازی ها پیدا نکرد.
در هاروارد ، شومپیتر در کلاس یک شخصیت به یاد ماندنی ، بدحجاب و حتی نمایشی در نظر گرفته می شد. وی به دلیل سنگینی در تدریس و علاقه شخصی و سخت کوشی اش به شاگردانش مشهور شد. وی به عنوان مشاور هیئت علمی باشگاه اقتصاد فارغ التحصیل خدمت کرد و سمینارها و گروههای بحث خصوصی را ترتیب داد. برخی از همکاران عقاید وی را با کینزیانیسم که مد روز بود منسوخ دانستند. دیگران از انتقادات وی ، خصوصاً در عدم موفقیت در ارائه استادیاری به پل ساموئلسون ، ناراحت بودند ، اما وقتی فکر کردند احتمال پذیرش سمت در دانشگاه ییل وجود دارد ، دست از تلاش برمی دارند. مشخصه این دوره از زندگی او با سخت کوشی و شناخت نسبتاً اندک کتاب عظیم تجارت 2 جلدی وی بود. با این حال ، شومپیترها استقامت کردند و در سال 1942 آنچه را که به محبوب ترین اثر او تبدیل شد ، منتشر کرد ، "سرمایه داری ، سوسیالیسم و دموکراسی" ، در دهه های بعدی بارها و به زبانهای مختلف تجدید چاپ شد ، و همچنین هزاران بار ذکر شد.
تأثیرات منبع اقتصاد پویا ، تغییر گرا و مبتنی بر نوآوری شومپیتر ، مکتب تاریخی اقتصاد بود. اگرچه نوشته های وی می تواند انتقادی به مکتب باشد ، اما کار شومپیتر در مورد نقش نوآوری و کارآفرینی را می توان ادامه ایده هایی دانست که از طرف مکتب تاریخی ، به ویژه آثار گوستاو فون Schmoller و ورنر سومبرت منشا گرفته است. فابریس دانکوین در مقاله ای در سال 2012 نشان داد که نوشته های شومپیتر تأثیر آثار فرانسیس گالتون را نشان می دهد.
نظریه دموکراتیک
در همان کتاب ، شومپیتر نظریه دموکراسی را بیان کرد که می خواست آنچه را "دکترین کلاسیک" خواند ، به چالش بکشد. وی این عقیده را که دموکراسی روندی است که از طریق آن منتخبین منافع عمومی را شناسایی می کنند ، مورد اختلاف قرار داد و سیاستمداران این کار را برای آنها انجام دادند. او استدلال کرد که این غیرواقعی است و عدم آگاهی و سطحی نگری مردم به این معنی است که در واقع آنها عمدتا توسط سیاستمداران ، که دستور کار را تنظیم می کنند ، دستکاری می شوند. بعلاوه ، او ادعا کرد که حتی اگر بتوان منافع مشترک را پیدا کرد ، هنوز ابزار لازم برای رسیدن به هدف آن روشن نمی شود ، زیرا شهروندان دانش لازم برای طراحی سیاست دولت را ندارند. این امر مفهوم "حاکمیت توسط مردم" را بعید و نامطلوب ساخت. درعوض وی از یک مدل مینیمالیستی ، بسیار تحت تأثیر ماکس وبر ، حمایت می کرد که به موجب آن دموکراسی مکانیسم رقابت بین رهبران است ، دقیقاً مانند یک ساختار بازار. اگرچه آرا period دوره ای توسط عموم مردم دولت ها را مشروعیت می بخشد و آنها را مسئول می داند ، اما برنامه سیاست بسیار متعلق به خود آنهاست و نه از نظر مردم ، و نقش مشارکتی افراد معمولاً بسیار محدود است.
شومپیتر دموکراسی را روشی تعریف کرد که مردم برای اجرای اراده خود نمایندگان را در انتخابات رقابتی انتخاب می کردند. این تعریف ساده ، ظریف و نسبی توصیف شده است ، و تمایز سیستم های سیاسی را که این ویژگی ها را برآورده یا از بین می برند ، واضح تر می کند. این تعریف مینیمالیستی در تضاد با تعریفهای وسیعتر از دموکراسی است ، که ممکن است جنبه هایی از قبیل "نمایندگی ، پاسخگویی ، برابری ، مشارکت ، عدالت ، عزت ، عقلانیت ، امنیت ، آزادی" را مورد تأکید قرار دهد. دانشمندان می گویند که عقب گرد دموکراتیک را تجربه کرده اند و فاقد آزادی های مدنی هستند ، مطبوعات آزاد ، قانون و مجری محدود ، هنوز هم دموکراسی ها محسوب می شوند. از نظر شومپیتر ، تشکیل دولت نقطه پایانی روند دموکراتیک است ، به این معنی که وی برای اهداف نظریه دموکراتیک خود ، هیچ نظری در مورد تصمیمات دولت برای دموکراسی داشتن ندارد. شومپیتر با عقب راندن نظریه خود از سوی دیگر نظریه پردازان دموکراتیک مانند رابرت دال روبرو شد که معتقد بود دموکراسی چیزی بیش از تشکیل دولت از طریق انتخابات رقابتی است.
دیدگاه شومپیتر در مورد دموکراسی "نخبه گرایی" توصیف شده است ، زیرا وی از عقلانیت و دانش رای دهندگان انتقاد می کند و اولویت را برای تصمیم گیری سیاستمداران بیان می کند. بنابراین دموکراسی به تعبیری ابزاری برای اطمینان از گردش در میان نخبگان است. با این حال ، مطالعات انجام شده توسط ناتاشا پیانو (از دانشگاه شیکاگو) تأکید می کند که شومپیتر نسبت به نخبگان بی احترامی قابل توجهی داشته است.